مسعود خورشیدی
علمی،سیاسی،مذهبی

ندیدم شهی در دل آرامی تو،به قربان اخلاق مولایی تو،توخورشیدی و ذره پرور ترینی،فدای سجایای زهرائی تو....  

نداری به کویت ز من بی نوا تر،ندیدم کریمی به طاهایی تو،نداری گدایی به رسوایی من،ندیدم نگاری به زیبایی تو،    

نداری غلامی به شیدایی من،ندیدم کسی را به آقایی تو...

امید غریبان تنها کجایی؟چراغ سر قبر زهرا کجایی؟تجلی طاها،گل اشک مولا،دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم،

گرفتار گودال خونین،دل افکارغم های زینب،سیه پوش قاسم عزادار اکبر گل باغ لیلا،پریشان دست علم گیر سقا،

نفس های سجاد،نواهای باقر،دعاهای صادق،کس بی کسی های شبهای کاظم،حبیب رضا و انیس غریبه جوادالائمه،

تمنای هادی،عزیزدل عسگری پس نگارا بفرما کجایی؟کجایی؟کجایی؟...

دلم جز هوایت هوایی ندارد.لبم غیر نامت نوایی ندارد.وضو و اذان و نماز و قنوتم بدون ولایت بهائی ندارد.

دلی که نشد خانه یاس نرگس خراب است و ویران صفایی ندارد.بیا تا جوانم بده رخ نشانم،که این زندگانی وفائی ندارد...


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, توسط مسعود خورشیدی